همین روزها ترک میکنم
مثل سیگار که ماهاست نخ آخریست که روشن میکنم
.
.
.
.
.
سیگار میسوزه، کم میشه ولی تکرار میشه
من میسوزم، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم
.
.
.
.
.
یاد تو به من نزدیکتر می شود…
.
.
.
.
.
با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم…
.
.
.
.
.
از آدمای روزگارم درد میکشم
.
.
.
.
.
صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی
.
.
.
.
.
و من به چه آسانی سال هاست که در ترک همین پک آخرم
.
.
.
.
.
می کِشد، می کِشی، می کِشم
او ناز تو را
تو عشق او را
و من…
.
.
.
.
به علامت همدری با من خیال خاموش شدن ندارد
همچنان می سوزد!
.
.
.
.
.
ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستت ﺩﺍﺷﺘﻢ!
.
.
.
.
.
دکتر: همراهت کسی هست؟
آره تو جیبم؛ سیگار و فندکم…
.
.
.
.
.
دلم با آتش دیگران سوخت برایم کافی بود
.
.
.
.
.
و دود می کنم همه فاصله ها را با یک پک عمیق از “داشتنت”
.
.
.
.
.
تو همین جایی، داخل همین پاکت، لابه لای همین چند نخ سیگار
من باید تو را دود کنم که نمی کنم
.
.
.
.
برای همه دلتنگی هایم
من و شب و تنهایی و سیگار
کوله بار غم و تکیه بر دیوار
پک اول به حرمت دلم
پک بعدی به حرمت دلت
به حرمت دلم که بی صدا شکست
به حرمت دلت که باور نکرد و رفت
.
.
.
.
.
این بار که از کنار من گذشتی واژه ای تلخ بگو
تا با آن سیگاری روشن کنم
و دنیا را در دود
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
شاید داخل فنجان قهوه تصویر تازه ای پیدا کنیم
.
.
.
.
.
را از پنجره می تکانم…
دنیای شما زیر سیگاری من است
.
.
.
.
.
وای که چه زیبا کام میدهد…
این نو عروس هر شب تنهایی هایم…
لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند…
و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم…
.
.
.
.
.
سیگار های مدام ماه
توی کوچه های کپک زده
چشم های خواب رفته اش را به انزوای دلگیر رهگذری مدام هدیه می دهد
.
.
.
.
و پاکت پاکت توی تنهایی خیابان پرت میشوم
.
.
.
.
.
با نفس های تو
و تو برای خودت دود میکنی