๑۩۞۩๑, ♥ TM BaX PEJMAN♥๑۩۞۩๑

در دنیایی که روزی روح خودم مرا ترک میکند... چه انتظار از دیگران

๑۩۞۩๑, ♥ TM BaX PEJMAN♥๑۩۞۩๑

در دنیایی که روزی روح خودم مرا ترک میکند... چه انتظار از دیگران


همین روزها ترک میکنم

مثل سیگار که ماهاست نخ آخریست که روشن میکنم
.

.

.

.

.

سیگار میسوزه، کم میشه ولی تکرار میشه

من میسوزم، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم
.

.

.

.

.

به همان اندازه که دود سیگارم از من دورتر می شود

یاد تو به من نزدیکتر می شود…
.

.

.

.

.

بقال گفت سیگار گران شده، ترک نمیکنی؟

با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم…
.

.

.

.

.

میدانم اگر روزی دیگر سیگار هم نکشم

از آدمای روزگارم درد میکشم
.

.

.

.

.

تلخ ترین قصه دنیاست

صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی

.

.

.

.

.

به چه آسانی ترکم کردی

و من به چه آسانی سال هاست که در ترک همین پک آخرم
.

.

.

.

.

می کِشد، می کِشی، می کِشم

او ناز تو را

تو عشق او را

و من…


.

.

.

.

سیگار امروز هم

به علامت همدری با من خیال خاموش شدن ندارد

همچنان می سوزد!
.

.

.

.

.

ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﺭﻳﺰﻡ

ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستت ﺩﺍﺷﺘﻢ!
.

.

.

.

.

اوضاع حالم چطوره دکتر؟

دکتر: همراهت کسی هست؟

آره تو جیبم؛ سیگار و فندکم…
.

.

.

.

.

عادت ندارم سیگارم را با آتش دیگران روشن کنم!

دلم با آتش دیگران سوخت برایم کافی بود
.

.

.

.

.

حالا که هستی کام می گیرم از عمق “بودنت”

و دود می کنم همه فاصله ها را با یک پک عمیق از “داشتنت”
.

.

.

.

.

بیخود از این شهر به آن شهر نکن

تو همین جایی، داخل همین پاکت، لابه لای همین چند نخ سیگار

من باید تو را دود کنم که نمی کنم
.

.

.

.

.
نخی سیگار مانده برایم

برای همه دلتنگی هایم

من و شب و تنهایی و سیگار

کوله بار غم و تکیه بر دیوار

پک اول به حرمت دلم

پک بعدی به حرمت دلت

به حرمت دلم که بی صدا شکست

به حرمت دلت که باور نکرد و رفت
.

.

.

.

.


این بار که از کنار من گذشتی واژه ای تلخ بگو

تا با آن سیگاری روشن کنم

و دنیا را در دود

به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم

شاید داخل فنجان قهوه تصویر تازه ای پیدا کنیم
.

.

.

.

.


را از پنجره می تکانم…

دنیای شما زیر سیگاری من است
.

.

.

.

.

سیگارم چه خوب درک می کند مرا…

وای که چه زیبا کام میدهد…

این نو عروس هر شب تنهایی هایم…

لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند…

و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم…
.

.

.

.

.

سیگار های مدام ماه

توی کوچه های کپک زده

چشم های خواب رفته اش را به انزوای دلگیر رهگذری مدام هدیه می دهد

و نگاه دلگیر تو زمزمه خمار خیابان می شود
.

.

.

.

.

آه سیگار سیگار زجر رفتنت را میکشم

و پاکت پاکت توی تنهایی خیابان پرت میشوم
.

.

.

.

.

با نفس های تو

من دود می شوم

و تو برای خودت دود میکنی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.